تنها شدم

ساخت وبلاگ
بری دیگه برنگردی.سال 1395 رو میگم. یکی از بدترین سال های عمرم بود. خیلی خیلی بد. طوری که حتی نمیخوام یک واژه بیشتر در موردش بنویسم :-| همچنین در این سال اتفاق های زیادی هم در ایران روی داد و هم خارج از ایران که همش درد بود. تصادف های وحشتناک، آتش سوزی های بزرگ، جنایات داعـش و... هیچ سالی تو عمرم این تنها شدم...
ما را در سایت تنها شدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmr-lean1 بازدید : 10 تاريخ : يکشنبه 29 اسفند 1395 ساعت: 7:57

بزودی پاسخ دندان شکنی به حرفت خواهم داد. 
اون وقت خواهی فهمید با کی طرفی.
فعلاً انگار نه چیزی دیدم و نه چیزی شنیدم.
این حق از حلقومت پایین نخواهد رفت.

تنها شدم...
ما را در سایت تنها شدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmr-lean1 بازدید : 8 تاريخ : چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت: 2:38

آخیش به خیر گذشت.

 
تنها شدم...
ما را در سایت تنها شدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmr-lean1 بازدید : 12 تاريخ : چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت: 2:38

+ از این به بعد پست هایی با رمز میذارم که فقط برای خودم هست که به یادگار بمونه.  خواهش میکنم درخواست رمز نکنید.  فقط پست هایی رمز داده میشه که در عنوان اون نوشته بشه "رمز خواستید بگید". ممنونم. ++ بیشتر از سی ساعت هست که جز آب مطلقاً هیچی نخوردم. و به این ترتیب من اعتصاب غذا کردم و تا راهی بیمارستان تنها شدم...
ما را در سایت تنها شدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmr-lean1 بازدید : 8 تاريخ : چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت: 2:38

نزدیک ظهر که بافتن فرشم تموم شد، گرفتم خوابیدم. چهل و هشت ساعت هیچی نخوردم جز آب.  خواهر بزرگه اومده بود.  دیگه هی نشست اصرار کردن که بیا بریم غذا بخور و... (نمیتونم بگم چه ها گفت و چی شد) که آخرش رضایت دادم غذا بخورم. البته این دو روز چند نتیجه واسم داشت که این بود: نخست اینکه هر حرفی بزنم روی حرفم تنها شدم...
ما را در سایت تنها شدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmr-lean1 بازدید : 5 تاريخ : چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت: 2:38

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
تنها شدم...
ما را در سایت تنها شدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmr-lean1 بازدید : 22 تاريخ : چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت: 2:38

تو چند پست پایین تر { کلیک } نوشتم که دو رویداد در سال 1396 دارم.دومی رو هم که یادتونه؟ با اختیار خودم دومی رو جلو انداختم. حالا شنبه باید برم. دل تو دلم نیست. اینکه چی میشه. تقریباً حالت مرگ و زندگیه. حالت بودن یا نبودن. حالت زندگی یا نابودی. میشد همون سال بعد برم ولی نشستم حساب کردم که باید زودتر قال قضیه رو کند. آخه برای سال نو تصمیم های نو گرفتم. باید تکونی به خودم و زندگیم بدم و خوب باید پیش از اون این مورد رو روشن کنم. کلاً کارم تو یکی دو ساعت تموم میشه و... فعلاً هیچی نمیتونم بگم.  با دعا کردن هم هیچی درست نمیشه. :-| تنها شدم...
ما را در سایت تنها شدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmr-lean1 بازدید : 7 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 20:33

1- داشتم تو وبلاگی مطلبی میخوندم و من اینطور میشه گفت که تکمیلش میکنم: گاهی یه چیزی تو مخ آدم استارت میخوره. استارت ممکنه روشنش کنه یا اصلاً روشن نشه. روشن که شد روش فکر میکنی و بعدش شاید بشه یه آرزو. آرزو رو هم که روش فکر کنی میشه یه هدف. هدف هم که باید تلاش کنی بهش برسی. حالا میفهمم که چیزهایی که خواستم هدف نبودن. آرزو بودن. 2- اصولاً کشورهای آمریکای جنوبی رو بیشتر از هر جای دیگه ی دنیا دوست دارم. شاید بشه گفت جایی هست که کمترین جنگ ها رو به خودش دیده. جدای از برخی مسائل که طبیعی هست، مردمان اونجا سرشون به کارشون گرمه.  برعکس ... که ازش متنفرم. اگر راه میداشت میرفتم اونجا زندگی میکردم. :-| 3- فرشی که در حال بافتنش هستم رو یادتونه؟ تقریباً به نیمه ی اون رسیدم.  اون پارچه ی سفید رو سینه ش رو که میبینید، اونجا هستم. باور کنید پدرم در اومده. نه چشم واسم مونده نه کمر. فکر کنم آخرش راهی بیمارستان بشم. البته اگر از اینجا برم، خواهر باید ادامه ی اون رو بره و خوب بعداً باید پولی بهش بدم. 4- دیروز چهلمین روز درگذشت حادثه دیدگان پلاسکو بود.  چه زود گذشت. 5- اینجا از شنبه بازم بارندگی داریم. تنها شدم...
ما را در سایت تنها شدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmr-lean1 بازدید : 17 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 20:33

از اونجایی که برای زحمت دیگران ارزش قائل هستم و به قولی قانون Copyright رو تلاش میکنم در بیشتر موارد رعایت کنم، امشب فیلم "فروشنده" رو خریدم.نگاه کردم. تصور من یه چیز دیگه بود. چیزی دیگه شد. یک فیلم مثل صدها و هزاران فیلم ایرانی دیگه. اعتراضی ندارم ولی نمیدونم چطور اسکار گرفت.   فیلم خارجی دیدم که آدم پاش میخکوب شده ولی این... فقط نشستم نگاه کردم. شاید برای دیگران جالب باشه ولی واسه من نبود. تنها شدم...
ما را در سایت تنها شدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmr-lean1 بازدید : 10 تاريخ : چهارشنبه 18 اسفند 1395 ساعت: 19:43

چند دقیقه پیش گوشیمُ ابتدا چند بار کوبیدم دیوار سپس با چکش خُرد و خاکِ شیرش کردم.دربِ سطلی هم که توش قندِ شکسته میریزیم رو هم چندین بار با مشت چنان زدم که له شد. در این لحظات میتونم با یک مشت مغز هر کسی رو خرد کنم. و همه ی اینها رو مرهونِ دیدن کسی هستم که هر وقت میبینمش کلاً میرینه به حال و حسم. البته نه تنها حالِ  من بلکه حال بقیه رو هم همینطور خراب میکنه. کسی که دوازده ماهه خونه هست و همیشه هم عصبانی و ناراحت. کافیه یک بار اونو ببینی. قول میدم برای یک ماه سرشار از انرژی منفی باشی. یک آدم بیمار که پنج نفر اسیرِ اون شدن. مطمئنم روزی یا شبی کلاه ما دو تا بدجور تو هم میره. نصیحت ممنوع. تنها شدم...
ما را در سایت تنها شدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmr-lean1 بازدید : 4 تاريخ : چهارشنبه 18 اسفند 1395 ساعت: 19:43

دوستان: به عللی چند نفر از دوستان رو به صورت مخفی دنبال میکنم. 
همیشه برای کارم دلیل دارم و برای این کار هم دارم.
دلیلش بماند.
گفتم بدونید.
تنها شدم...
ما را در سایت تنها شدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmr-lean1 بازدید : 4 تاريخ : چهارشنبه 18 اسفند 1395 ساعت: 19:43

1- آدم وقتی سنش پایین هست (من زیر 25 سال منظورم هست و خوب میتونه کمی پایین تر هم باشه) نسبت به برخی چیزها تعصب خاصی داره. نظرش نسبت به برخی چیزها مثبت و برخی دیگه منفی هست.  خود منم اینطور بودم. کم کم و با گذر زمان خیلی چیزها تغییر کرد. یک سری چیزها خودبخود دگرگون شدن و برخی دیگه هم به صلاح و نظر خودم. و این طبیعی هست. البته برخی چیزهای دیگه هم هستن که بدیهی بوده و قابل تغییر نیستن. گذر زمان تجربه هایی بهت میده و گاهی میتونی از تجربه های دیگران هم سود ببری. 2- اشتباه نکنید. کسی که دین و مذهب نداره اصولاً بی خدا هم نیست. یا اینکه آدم بدی هم نیست. همچنانکه کسی که با دین و مذهب هست اصولاً آدمی نیست که دلش هم با خدا باشه و خوب هم باشه. شاید کسی که دین و مذهبش رو کنار گذاشته، رفته سال ها تحقیق کرده و با علم به این کار، اونها رو کنار گذاشته و برعکس اون کسی که دین و مذهب داره تنها پدر و مادرش مثلاً شیعه یا سنی بودن اینم شیعه یا سنی شده.  به نظرم دین و مذهب جبر جغرافیایی هست.  کسی که خاورمیانه به دنیا میاد مسلمان میشه. کسی که اروپا و آمریکا به دنیا میاد مسیحی، کسی که شرق آسیا به دنیا میاد بی د تنها شدم...
ما را در سایت تنها شدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmr-lean1 بازدید : 4 تاريخ : چهارشنبه 18 اسفند 1395 ساعت: 19:43

تنها شدم...
ما را در سایت تنها شدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmr-lean1 بازدید : 5 تاريخ : دوشنبه 9 اسفند 1395 ساعت: 22:33

امشب رفتم سایت www.my.mci.ir تو بخش "سیمکارت های من" میبینم چهار تا سیمکارت هست. سه تا رو شناختم. یکی دست خودمه. یکی مادر و یکی خواهر. چهارمی رو نشناختم. یعنی من نخریدم این شماره رو! زنگ زدم به همون شماره. میگم این شماره رو از کی و کجا خریدید؟ مردی گفت: یادم نیست ده دوازده سال پیش خریدم این رو. میگم: این خط رو من نخریدم پس غیرقانونی هست و من فردا اقدام میکنم. باز گفتم: احتمالاً جایی خط خریداری کردم و فروشنده از کارت ملی من سواستفاده کرده و کپی گرفته برای خودش تا بعد خط به نام من خریداری کنه. مرده طوری حرف میزد انگار بدهکارشم هستم! فردا میرم میسوزونمش. شما هم همین کار رو بکنید. اگر خط همراه اول دارید برید اون سایت نام نویسی کنید و ببینید چه خط هایی به نام شما هست.  به همراه اول هم زنگ زدم. گفتن با کارت ملی برید دفاتر خدماتی و غیرفعالش کنید. تنها شدم...
ما را در سایت تنها شدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmr-lean1 بازدید : 5 تاريخ : دوشنبه 9 اسفند 1395 ساعت: 3:13

سالها پیش که دبیرستان میرفتم، فاصله دبیرستان تا خونه، پیاده حدود چهال دقیقه یا بیشتر بود. خوب این مسیر رو باید در طی سال تحصیلی و در گرما و سرما با پایِ پیاده سیر میکردم چون هرگز کسی پولی به من نمیداد که سوار ماشین شم :-|یه زمستون یادمه برف زیادی باریده بود ولی کم کم داشت آب میشد. از راه میانبر داشتم برمیگشتم خونه. راه میانبر از محله های قدیمی شهر میگذشت و جایی بود که سربالایی و سرازیری زیاد داشت.  دقیق یادمه تو اون کوچه که میبایست رد میشدم سرازیری بود و ابتدای اون یه مسجد بود و کمی پایین تر یه دوزندگی (خیاطی). داشتم آروم آروم راه میرفتم. دوزندگی رو رد کردم که یهو با ک...ن زمین خوردم. یعنی بـاسـن مبارک نشست تو اون برف و آبِ یخ.  برای اینکه خیس نشم زودی بلند شدم. دیدم از عقب کاپشن و شلوار خیس شده. راه افتادم برم. دو گام بیشتر برنداشته بودم که بازم زمین خوردم و این بار بدتر.  هم کاپشن از پشت به کل خیس شد و هم شلوار. کلاسورم هم به کل منهدم شد. کتاب ها رو جمع و جور کردم که خیس نشن. دقیقاً عین این بود که ریده باشم خودم چون شلوار و کاپشن خیسِ شده بودن و منظره بدی داشت. شایدم اگر کسی میدید می تنها شدم...
ما را در سایت تنها شدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmr-lean1 بازدید : 5 تاريخ : دوشنبه 9 اسفند 1395 ساعت: 3:13

صبح رفتم دفتر خدماتی. جریان اون شماره رو که به نام من هست ولی من خریداری نکردم رو گفتم. پیشنهاد دادن ابتدا استعلام بگیرم. گرفتم و درست بود. گفتن که حتماً بسوزونش. ممکنه با اون خلافی بکنن و بیان مچ شما رو بگیرن. تا بیای ثابت کنی دست کسی دیگه بوده... هیهات. دستشون درد نکنه زودی سوزوندن.  حالا شماره من همراه اول هست و آخرش 8807. اون شب که زنگ زدم بهش ببینم شماره من پیش اون چکار میکرد، وسط حرفم قطع کرد. رفته یه شماره 0990 که آخرش همون 8807 هست خریده و امروز بالای 21 بار به من زنگ زده که آخرین تماس 21:55 دقیقه بوده. اصلاً پاسخ ندادم و انداختمش تو لیست سیاه. آخرش پیام داده چرا جواب نمیدی؟!!! مرتیکه احمق. جواب نمیدم تا اونجات بسوزه. به جبران چهارشنبه شب که تماس رو رویِ من قطع کردی. هیچ غلطی هم نمیتونه بکنه. خانمی که تو دفتر خدماتی بود گفت: از سال 1387 این خط فعال شده :-| حدس میزنم جریان چی بوده. اون موقع تازه خط های اعتباری داشتن مد میشدن. یه خط از مغازه ای خریدم و فکر کنم از کارت ملی من واسه خودش کپیِ اضافه گرفته و خط خریده. حالا خوبه فقط یکی بوده. باید یک بار برم از ایرانسل استعلام بگیرم بب تنها شدم...
ما را در سایت تنها شدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmr-lean1 بازدید : 24 تاريخ : دوشنبه 9 اسفند 1395 ساعت: 3:13

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
تنها شدم...
ما را در سایت تنها شدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmr-lean1 بازدید : 20 تاريخ : دوشنبه 9 اسفند 1395 ساعت: 3:13

در کوچه باد می آید.
این ابتدای ویرانیست.

فروغ فرخزاد.

تنها شدم...
ما را در سایت تنها شدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmr-lean1 بازدید : 8 تاريخ : دوشنبه 9 اسفند 1395 ساعت: 3:13

اینجا جدایِ از اینکه وبلاگ و خونه ی من هست، سنگرم هم هست.
تا پای جونم ازش دفاع میکنم.
....
تا کور شود هر آنکه نتواند دید
تا لال شود هر آنکه نتواند خواند.

تنها شدم...
ما را در سایت تنها شدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmr-lean1 بازدید : 6 تاريخ : دوشنبه 9 اسفند 1395 ساعت: 3:13

دو شب هست رفتم سراغ فـیـسـبـوک.
همش خاطره.
دوستانی که بودن و حالا دیگه توی اون فضا نیستن.
چت هایی که داشتم.
عکس ها. نوشته ها.
صفحه هایی که لایک کرده بودم.
پرسش هایی که در مورد رفتن پرسیده بودم و پاسخ هایی که به پرسش های دیگران داده بودم.
اینها رو که دیدم، انگار همین دیروز بود.
دو شب هست بیشتر وقتم اونجا هستم.
ولی خوب همه ی چت ها رو بجز یکی پاک کردم.
چه روزها و شب هایی داشتم.
چه زود گذشت.
تنها شدم...
ما را در سایت تنها شدم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmr-lean1 بازدید : 21 تاريخ : دوشنبه 9 اسفند 1395 ساعت: 3:13